طرح هوش مصنوعی از حمله مسلحانه در خیابان برزیل

شبی که یک شهر سقوط کرد: داستان بزرگترین و وحشتناک‌ترین سرقت مسلحانه برزیل

شنبه 1 شهریور 1404 - 22:00مطالعه 11 دقیقه
چگونه یک سندیکای جنایی با برنامه‌ریزی نظامی، کنترل کامل یک شهر را به دست گرفت و بزرگترین سرقت تاریخ برزیل را رقم زد؟
تبلیغات

شامگاه سی‌ام نوامبر سال ۲۰۲۰، «کریسیوما» نفس‌های آخر یک دوشنبه‌ی معمولی را می‌کشید و خیابان‌های شهر، بعد از یک روز کاری طولانی، آرام‌آرام خالی می‌شدند. چراغ‌های کم‌نور مغازه‌ها خاموش می‌شد و صدای آخرین اتوبوس محلی، در میان کوچه‌هایی که بوی زغال‌سنگ می‌داد، می‌پیچید. هیچ‌کس دلیلی نداشت به چیزی جز فردای معمولی دیگری فکر کند.

این شهر آرام و صنعتی در ایالت جنوبی سانتا کاتارینا، شهرتش بیش از هر چیز مدیون رگه‌های غنی زغال‌سنگ در اعماق خاکش بود نه جنایات خشونت‌بار؛ شهری که شب‌هایش معمولاً بی‌حادثه می‌گذشت. شاید به همین خاطر بود که هیچ‌کس متوجه نشد که یک شبکه‌ی نامرئی، آرام و بی‌صدا، مثل تارعنکبوت دور شهر تنیده می‌شود.

وقتی عقربه‌ها از نیمه‌شب گذشتند، سایه‌های ناشناس در گوشه‌وکنار شهر ظاهر شدند؛ مردانی با لباس تیره و سلاح‌هایی که معمولاً در میدان جنگ دیده می‌شوند، نه در خیابان‌های یک شهر معدنی. هنوز کسی نمی‌دانست که همین سکوت، دقایقی بعد به جهنمی از آتش و گلوله تبدیل خواهد شد و نام کریسیوما برای همیشه از دل خاک زغال‌سنگ به تاریخ خونین جنایت کشیده می‌شود.

چکیده متنی و خلاصه صوتی

در یک شب آرام، شهری در برزیل به میدان جنگی تمام‌عیار تبدیل شد. گروهی مسلح با برنامه‌ریزی نظامی، پلیس را زمین‌گیر کرده و به خزانه‌ی اصلی بانک دستبرد زدند. این عملیات که بزرگ‌ترین سرقت تاریخ برزیل نام گرفت، بیش از صرف دزدی، نمایش قدرتی هولناک از سوی یک سندیکای جنایی بود.

این حمله نشان داد که سازمان‌های تبهکار اکنون همانند یک ارتش کوچک عمل می‌کنند و اقتدار دولت را آشکارا به چالش می‌کشند. وقتی جنایتکاران می‌توانند شهری را به زانو درآورند، مرز میان قانون و هرج‌ومرج کجاست؟

آغاز سمفونی وحشت

حدود ساعت یازده و نیم شب، سرجیو ادواردو فیرمه، مدیر اداره حمل‌ونقل شهری کریسیوما، همراه با تیم کوچک خود مشغول رنگ‌آمیزی آخرین خطوط عابر پیاده در مرکز شهر بود. تا پایان کار تنها چند متر باقی‌مانده بود. همان لحظه‌ای که سرجیو با رضایت به نتیجه نگاه می‌کرد، صدای گوش‌خراش ترمز یک خودرو، سکوت شب را پاره کرد. یک سدان تیره‌رنگ با سرعتی دیوانه‌وار، از جهت مخالف وارد خیابان یک‌طرفه شد و جلوی آن‌ها به طرز خشنی ترمز کرد.

پیش از آنکه سرجیو و همکارانش فرصت واکنش داشته باشند، چهار مرد نقاب‌دار با تفنگ‌های کالیبر ۵۰ همچون اشباحی از دل تاریکی بیرون پریدند. فریادهای خشن و آمرانه خیابان را پر کرد: «ماشین را خاموش کنید! همه روی زمین! پیراهن‌هایتان را از تن در بیاورید!» وحشتی سرد در هوا پیچید.

در دستانشان تفنگ‌های پرقدرت کالیبر ۵۰ بود؛ سلاح‌های جنگی که پلیس محلی توان مقابله با آن را نداشت

سرجیو و کارگران شهرداری، بی‌هیچ مقاومتی، دستورات را اجرا کردند. آن‌ها به میانه‌ی خیابان رانده شدند و مجبور شدند روی آسفالت سرد بنشینند. سرجیو بعدها آن لحظات را با صدایی لرزان توصیف کرد: «آنجا بود که جهنم آغاز شد.» هنوز نمی‌دانستند هدف این مردان مسلح چیست، اما خیلی زود دریافتند که به مهره‌هایی بی‌اختیار در یک بازی مرگبار تبدیل شده‌اند؛ سپرهای انسانی در برابر گلوله‌هایی که هنوز شلیک نشده بود.

(هدف سارقان از برهنه‌کردن گروهی از مردم خیابان این بود که از سویی تک‌تیراندازان آن‌ها را با دیگر دزدها اشتباه نگیرند و از طرف دیگر با نشاندن آن‌ها روی زمین مانع از حرکت خودروهای پلیس شوند.)

هم‌زمان، ده‌ها تبهکار دیگر عملیات را در نقاط استراتژیک مرکز شهر کلید زده بودند. کامیون‌ها و خودروهای سنگین به آتش کشیده می‌شدند و همچون دیوارهایی از آتش، مسیرهای اصلی منتهی به میدان مرکزی و شعبه‌ی اصلی بانک برزیل را مسدود می‌کردند.

این اقدام، تاکتیک نظامی کلاسیکی برای ایجاد یک «منطقه کشتار» بود؛ فضایی ایزوله که نیروهای پلیس نتوانند به‌سادگی به آن نفوذ کنند. بعد رگبار بی‌وقفه‌ی گلوله‌ها آغاز شد. شلیک‌های پیاپی به ساختمان‌ها، تیرهای چراغ‌برق و هر جنبده‌ای، سکوت را به سمفونی هولناکی از صدای فلز و باروت تبدیل کرد.

آن‌ها با کامیون‌های به آتش کشیده‌شده، تمام ورودی‌های شهر را مسدود کردند و کریسیوما به قلعه‌ای تسخیرناپذیر تبدیل شد

ساکنان از پشت پنجره‌ها، صحنه‌هایی را می‌دیدند که بیشتر شبیه اشغال یک شهر در زمان جنگ بود: مردانی با یونیفرم‌های یک‌دست سیاه، جلیقه‌های ضدگلوله و کلاه‌های ایمنی، با سلاح‌های نیمه اتوماتیک در دست، خیابان‌ها را تحت کنترل کامل گرفته بودند.

نخستین تماس‌های وحشت‌زده با پلیس حوالی ساعت ۱۱:۵۰ شب برقرار شد؛ اما پیش از آنکه نیروهای پلیس بتواند واکنشی مؤثر طراحی کنند، مهاجمان ضربه‌ی بعدی را وارد کردند. مقر گردان نهم پلیس نظامی کریسیوما زیر آتش مستقیم و سنگین قرار گرفت.

در همین حین، مقامات رسمی از طریق رسانه‌ها، به مردم وحشت‌زده شهر  هشدار می‌دادند: «در خانه‌هایتان بمانید. به هیچ‌وجه بیرون نیایید.»

شلیک‌ها به‌قدری دقیق و مداوم بود که پلیس در همان پایگاه خود زمین‌گیر شد، اقدامی بازدارنده و کاملاً حساب‌شده: پلیس محلی که برای مقابله با جرائم شهری آموزش‌دیده و تجهیز شده بود، ناگهان خود را در برابر ارتشی مجهز یافت که سلاح‌هایشان به‌راحتی می‌توانست جلیقه‌های ضدگلوله‌ی استاندارد آن‌ها را سوراخ کند.

آن‌ها حتی سلاح‌های دوربرد کافی برای پاسخ به این حجم از آتش نداشتند. شهر، عملاً سقوط کرده بود و در میانه‌ی این جهنم، سرجیو و دیگر گروگان‌ها، همچنان در وسط خیابان نشسته بودند و انتظار سرنوشت نامعلوم خود را می‌کشیدند.

کریسیوما به یک پادگان نظامی تمام‌عیار می‌مانست. مهاجمان برج‌های مسکونی بانک را محاصره کرده بودند و یک شلیک اشتباه از سوی پلیس، می‌توانست حمام خون به راه بیندازد. طراحان این نقشه، استادان جنگ شهری بودند. جرم‌شناسان برزیلی بعدها نام این پدیده را «سلطه بر شهرها» گذاشتند؛ لحظه‌ای که نیروهای دولتی موقتاً کنترل را به مجرمان واگذار می‌کنند.

رقص اسکناس‌ها در میان باروت

درحالی‌که حلقه‌ای از آتش و گلوله، مرکز شهر را به یک منطقه‌ی جنگی تبدیل کرده بود، تیم اصلی مهاجمان، عملیات نهایی خود را آغاز کرد. هدف آن‌ها نه یک شعبه‌ی بانک معمولی، بلکه خزانه‌ی منطقه‌ای بانک برزیل بود؛ یک دژ بتنی و فولادی که پول نقد چندین بانک بزرگ ایالت در آن نگهداری می‌شد.

همین انتخاب نشان می‌داد که پشت این جریان، ماه‌ها کار اطلاعاتی و شناسایی دقیق صورت‌گرفته. سارقان اسکناس‌های داخل پیشخوان را نمی‌خواستند؛ آن‌ها برای رسیدن به قلب سیستم مالی منطقه آمده بودند.

نزدیک ساعت یک بامداد، انفجاری مهیب و عمیق زمین را لرزاند. این صدا با تمام شلیک‌هایی که تا آن لحظه شنیده شده بود، تفاوت داشت چراکه فریاد تسلیم‌شدن بتن و فولاد بود. مهاجمان با استفاده از مواد منفجره پلاستیکی بسیار قدرتمند، اولین شکاف را در دیواره گاوصندوق ایجاد کردند. انفجار دوم و سوم با فاصله‌ای کوتاه رخ داد. هر انفجار، موجی از شوک و گردوغبار را در هوا پخش می‌کرد و ساختمان‌های اطراف را به لرزه درمی‌آورد.

با انفجاری مهیب که زمین را لرزاند، درِ گاوصندوق غول‌پیکر بانک شکافته شد

سرانجام دیوار پولادین خزانه شکافته شد. آنچه در ادامه رخ داد، شاید سورئال‌ترین و عجیب‌ترین بخش این تهاجم وحشیانه بود: مهاجمان پس از ورود به خزانه و مواجهه با کوهی از اسکناس، با فریاد از گروگان‌ها و حتی مردم عادی که از ترس در خیابان‌ها پناه گرفته بودند، خواستند تا در جمع‌آوری پول به آن‌ها کمک کنند!

آن‌ها بسته‌های پول را به بیرون پرتاب می‌کردند و با حرکاتی جنون‌آمیز، مردم را تشویق می‌کردند که کیسه‌ها را به سمت کاروانی متشکل از ده خودروی لوکس و پرقدرت که در نزدیکی پارک شده بودند، حمل کنند. در میان هرج‌ومرج، صدای رگبار و بوی باروت، اسکناس‌ها مانند برگ‌های پاییزی در خیابان پخش شده بود. برخی شهروندان، از شدت ترس و شوک این دستورات را اجرا می‌کردند و بعضی دیگر از روی طمع آنی، بخشی از اسکناس‌ها را در جیب خود فرومی‌بردند.

سارقان با آرامشی باورنکردنی شهر غارت‌شده را ترک کردند، گویی در حال ترک یک مهمانی بودند

عملیات سرقت با همان روال خیره‌کننده‌ای که آغاز شده بود، به پایان رسید. زمانی که میلیون‌ها دلار پول نقد بار خودروها شد، کاروان تبهکاران بدون ذره‌ای عجله با سرعتی آرام و تحقیرآمیز، حدود ۲۰ کیلومتر در ساعت، شهر را ترک کرد. آن‌ها آن‌قدر به بی‌نقص بودن نقشه‌ی فرار خود اطمینان داشتند که با خونسردی از میان خیابان‌هایی که خود به آتش کشیده بودند، عبور کردند و در تاریکی شب ناپدید شدند: گویی یک نمایش قدرت را با موفقیت به پایان رسانده‌اند.

مردان مسلح تا جایی که می‌توانستند پول نقد برداشتند و بقیه را در خیابان‌ها ریختند. آن‌ها می‌دانستند که پس از رفتنشان، ساکنان برای برداشتن آنچه می‌توانند به خیابان‌ها هجوم می‌آورند. این کار سرعت هر کسی را که سعی در تعقیبشان داشت، کند می‌کرد.

شروع تحقیقات، شناسایی مافیا

حدود ساعت ۳ بامداد، زمانی که اولین نیروهای کمکی پلیس از شهرهای اطراف توانستند خود را به مرکز کریسیوما برسانند، با صحنه‌ای آخرالزمانی روبرو شدند. خودروهای سوخته هنوز دود می‌کردند، هزاران پوکه‌ی فشنگ کف خیابان‌ها به چشم می‌خورد و اسکناس‌های پول نقد، در گوشه‌وکنار پراکنده بود.

با طلوع خورشید، ابعاد واقعی فاجعه آشکار شد. آنچه رخ‌داده بود به قدرت‌نمایی شباهت بیشتری داشت تا دزدیِ صرف؛ عملیاتی نظامی که مستلزم ماه‌ها برنامه‌ریزی، جمع‌آوری اطلاعات، هماهنگی لجستیک و سرمایه‌گذاری بود.

با ۲۳ میلیون دلار پول دزدیده شده، این عملیات بزرگ‌ترین سرقت مسلحانه‌ی تاریخ برزیل نامیده شد و پلیس فدرال بلافاصله تحقیقات را آغاز کرد و از همان ابتدا، تمام انگشت‌ها به سمت یک نام نشانه رفت: Primeiro Comando da Capital یا به‌اختصار PCC.

سرنخ‌ها پلیس را به سمت مخوف‌ترین سازمان جنایی آمریکای جنوبی هدایت کرد: PCC

«پی‌سی‌سی» که در دهه ۹۰ میلادی توسط گروهی از زندانیان در زندان‌های سائوپائولو شکل گرفت، طی سه دهه از یک باند ساده به سندیکای جنایی چندملیتی با حدود ۴۰ هزار عضو تبدیل شده بود. آن‌ها با سوءاستفاده از ضعف دولت و فساد سیستماتیک در زندان‌ها، شبکه‌ای را بنا کرده بودند که شریان اصلی قاچاق مواد مخدر و اسلحه در آمریکای جنوبی و حتی ۲۶ کشور دیگر، از جمله ایالات متحده را در کنترل داشت.

لینکلن گاکیا، دادستانی که هزاران ساعت از مکالمات رهبران PCC را شنود کرده، می‌گوید آن‌ها ۸۰ درصد کوکائینی را که از برزیل به اروپا می‌رود، کنترل می‌کنند. درآمد سالانه‌ی این باند از قاچاق مواد، نزدیک به ۵ میلیارد دلار تخمین زده می‌شود.

حمله به کریسیوما، با آن سطح از برنامه‌ریزی نظامی، خشونت کنترل‌شده و بی‌پروایی، امضای انکارناپذیر PCC را در خود داشت؛ حمله‌ای که نه‌تنها نیاز مالی‌شان را برطرف می‌کرد، نمایشی از قدرت برای ارعاب دولت و تحقیر نیروهای امنیتی نیز بود.

PCC سربازان خود را از دل جوامع فقیری استخدام می‌کند که دولت آنها را به حال خود رها کرده است

پولی که از کریسیوما به سرقت رفت، قرار بود صرف خرید محموله‌های بزرگ کوکائین از کلمبیا و بولیوی، تهیه سلاح‌های سنگین‌تر، پرداخت هزینه‌های حقوقی هزاران عضو زندانی و پرداخت رشوه به مقامات فاسد شود.

تیم‌های پزشکی قانونی، صحنه‌ی جرم را با وسواس بررسی کردند. در میان آن همه هرج‌ومرج، فقط چند سرنخ کوچک به‌جامانده بود: لکه‌های خون، چند اثر انگشت ناقص و چند تار مو.

اما چند روز بعد ردپای مهمی در ۲۰ کیلومتری شهر، در یک مزرعه‌ی ذرت در منطقه «نوا ونزا» کشف شد. ده خودروی لوکس حاضر در عملیات، آنجا رها شده بودند. تقریباً همه‌ی آن‌ها باعجله با رنگ مشکی مات رنگ‌آمیزی شده بودند تا شناسایی نشوند. این کشف، پلیس را به سرنخ بعدی رساند: یک انبار در همان نزدیکی که آثار رنگ و ابزارهای نقاشی در آن پیدا شد؛ کارگاه موقتی که مهاجمان برای آماده‌سازی خودروها استفاده کرده بودند.

تحقیقات گسترده‌تر، پلیس را به مزرعه‌ای بزرگ و دورافتاده رساند که دو ماه قبل از سرقت اجاره شده بود. این مکان، عملاً مرکز فرماندهی و پایگاه اصلی عملیات محسوب می‌شد و اقلامی نظیر کلاه‌های نینجا، تجهیزات ساخت بمب و آثار اقامت طولانی‌مدت در آن کشف شد.

بااین‌حال سارقان رد پای خود را به طرز ماهرانه‌ای پاک‌کرده بودند: آن‌ها در قالب گروه‌های کوچک حتی تک‌نفره وارد منطقه شده و در ۹ ملک مختلف در سراسر ایالت ساکن شده بودند تا هیچ‌گونه توجهی را به خود جلب نکنند.

شکار مغزهای متفکر

با استفاده از سرنخ‌هایی نظیر DNA و اثر انگشت‌های به‌جامانده و همچنین اطلاعاتی که از شبکه‌ی خانه‌های امن به دست آمد، پلیس فدرال توانست هویت برخی از اعضای شبکه پیچیده‌ی مهاجمان را شناسایی کند. طی هفته‌های بعد، زنجیره‌ای از بازداشت‌ها در چندین ایالت برزیل آغاز شد؛ اما دو دستگیری مهم، مسیر پرونده را به‌طور قطعی تغییر داد.

اولین ضربه‌ی کاری با دستگیری مارسیو جرالدو آلویس فریرا، معروف به بودا (Buda) به شبکه وارد شد. او که یکی از رهبران ارشد و استراتژیست‌های PCC به شمار می‌رفت، به همراه دو نفر دیگر در شهر توریستی گرامادو به دام افتاد. دستگیری بودا، مُهر تأییدی بود بر این که PCC مغز متفکر و مجری این تهاجم بوده است.

دومین دستگیری، راز برنامه‌ریزی طولانی‌مدت و دقیق این عملیات را آشکار کرد. کاوانی رافائلا دوترا و الکساندرو سیکویرا آنتونیو؛ زوجی که رسانه‌ها بعدها آن‌ها را «بانی و کلاید برزیل» نامیدند؛ به‌عنوان مسئول اصلی تدارکات و لجستیک حمله شناسایی شدند.

تیمی معروف به «بانی و کلاید برزیلی»، حداقل یک سال را صرف برنامه‌ریزی این عملیات کرده بود

تحقیقات نشان داد که این زوج حدود یک سال پیش از وقوع سرقت، خرید خودروها، اجاره ۹ خانه، انبارها و مزرعه اصلی را با هویت جعلی آغاز کرده بودند. آن‌ها درست چند ساعت پیش از دستگیری بودا، از گرامادو گریختند، اما سه ماه بعد، در یک عملیات پیچیده پلیسی در سائوپائولو، سرانجام به دام افتادند.

درنهایت، ۱۷ نفر به جرم مشارکت در این سرقت بزرگ محاکمه و به مجازات‌های سنگینی بین ۳۶ تا ۵۰ سال زندان محکوم شدند. بااین‌حال، یک حقیقت تلخ باقی ماند: از ده‌ها میلیون دلار پول دزدیده شده، تنها حدود یک میلیون رئال (واحد پول برزیل) کشف شد. مابقی پول، در شبکه‌ی پیچیده‌ی پول‌شویی PCC ناپدید شده بود تا به چرخه‌ی بی‌پایان جنایت و خشونت بازگردد.

کارآگاه آنسلمو کروز که بیش از یک دهه به‌عنوان مغز متفکر تحقیقات جرائم بزرگ در ایالت سانتا کاتارینا شناخته می‌شد، سرقت کریسیوما را پیچیده‌ترین پرونده‌ی دوران کاری‌اش می‌داند.

به باور او PCC از افراد مختلفی، بی‌آنکه از ماجرا خبر داشته باشند، برای آماده‌کردن مقدماتی نظیر رنگ گردن خودروها، فراهم‌کردن خانه‌های امن و لجستیک بهره گرفته است. احتمالاً از میان ۳۰ نفر مظنون شناسایی شده، تنها دو سه نفر تا شب حادثه می‌دانستند هدفشان چیست. کروز همچنین می‌گوید:

PCC و گروه‌های مشابه، دیگر باندهای خیابانی نیستند؛ آن‌ها به شرکت‌های چندملیتی جنایت تبدیل شده‌اند که قادرند دولت‌ها را به چالش بکشند و عملیات نظامی سنگینی را علیه شهروندان بی‌دفاع اجرا کنند. این سازمان‌ها با بهره‌برداری از فقر، نابرابری اجتماعی و فساد دولتی، به‌راحتی از میان جوانان طبقه محروم نیرو جذب می‌کنند و با نفوذ در سیستم‌های اقتصادی و قضایی، ریشه‌هایشان روزبه‌روز قوی‌تر می‌شود. ماجرای کریسیوما در تاریخ ما سابقه نداشت. ما درس‌های زیادی گرفتیم. این پرونده با ده‌ها مظنون و برنامه‌ریزی عظیمش، ما را پخته‌تر کرد. حالا با این تجربه، امیدواریم بتوانیم جلوی حمله‌ی بعدی را بگیریم.
تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز
تبلیغات

نظرات